پنجشنبه ۹ آذر ۰۲
حسِ تنهای درونم می گوید: بشکن دیواری که درونت داری! چه سوالی داری؟ تو خدا را داری. و خدا، اول و آخر با توست. و خداوند عشق است.
پرسید: «وما أخبار قلبک؟!» از قلبت جه خبر؟
گفت: «یذکرک کثیراً...» بسیار از تو یاد میکند... و بعد ادامه داد؛ «نشد یک لحظه از یادت جدا دل! زهی دل، آفرین دل، مرحبا دل!»
صائب دلم سیاه شد از کثرت گناه
این ابر تیره پردهی ماه کسی مباد
+ خدایا ببخش منو که جز تو کسی رو ندارم...